"ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین"
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران میبماندم وَهم در سیمای تو
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
تا نظر میکردمی در مَنظر زیبای تو
ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تَنگ باشد جای تو
ما قلم در سَر کشیدیم اختیار خویش را
نفس ما قربان توست و رَخت ما یغمای تو
ما سراپای تو را ای سَروتن چون جان خویش
دوست میداریم و گر سَر میرود در پای تو
بیغوله:گوشه ای از خانه
یغما:غنمیت
شعر از حضرت سعدی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۴ ساعت 18:20 توسط بویِ پونهِ جوی
|